جدول جو
جدول جو

معنی هرهر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هرهر کردن
(فُ تَ)
پیوسته خندیدن. خندۀ ممتد و بیهوده کردن یا خندیدن بطوری که دیگران را ناراحت کند. رجوع به هرهر و هرهر خندیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرهفت کردن
تصویر هرهفت کردن
هفت قلم آرایش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبهر کردن
تصویر زبهر کردن
عاق کردن فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درهم کردن
تصویر درهم کردن
مخلوط کردن، آمیخته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهر کردن
تصویر ظاهر کردن
آشکار کردن، نمایان ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرقر کردن
تصویر قرقر کردن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، قر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرفر کردن
تصویر قرفر کردن
بمزاح، لباس بیرون خانه پوشیده، مهیای رفتن به بیرون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهفت کردن
تصویر هرهفت کردن
خودرابوسیله هرهفت زینت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراش کردن
تصویر هراش کردن
قی کردن استفراغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورور کردن
تصویر ورور کردن
پرحرفی وراجی عر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمر کردن
تصویر مرمر کردن
به مرمر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرهرکردن
تصویر هرهرکردن
هرهرخندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرکر کردن
تصویر کرکر کردن
خندیدن نه به حد، با اقل معاش زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرور کردن
تصویر مرور کردن
گذشتن عبور کردن، کتاب و رساله ای را سریعا مطالعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جای گرفتن نشستن، آرام گرفتن، تمام کردن ختم نمودن، مقرر کردن معین کردن، قصد کردن آهنگ کردن، عهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرور کردن
تصویر غرور کردن
تکبر داشتن نخوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهر کردن
تصویر ظاهر کردن
آشکار کردن نمایان ساختن، پتا کنیدن آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوهر کردن
تصویر شوهر کردن
بشوهری پذیرفتن زن مردی را به عقد نکاح مردی در آمدن (دختر یا زن)
فرهنگ لغت هوشیار
کندن و پاکندن برگهای چیزی چون گل و مانند آن: گلی را که در دستش بود پرپر کرد. بر آمدن آواز پرش مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
قتل سیاسی با اسلحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درهم کردن
تصویر درهم کردن
آمیختن، مختلط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهر کردن
تصویر باهر کردن
ظاهر کردن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) گریختن جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوهو کردن
تصویر هوهو کردن
Hoot
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهره کردن
تصویر مهره کردن
Bolt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
Assassinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
Abscond, Elude, Escape, Flee, Scamper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
Rant, Growl, Rumbling, Snarl, Splutter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
Snoring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fugir, eludir, escapar, correr rapidamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهره کردن
تصویر مهره کردن
parafusar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هوهو کردن
تصویر هوهو کردن
apitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
убивать
دیکشنری فارسی به روسی